جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
آزگار-زمان دراز
در ثانی-ثانیا-دوم
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
انداختنی(جنس نامرغوب)
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
پنج تن آل عبا- پنج تن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
بردن از رو- از رو بردن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
حق دادن-تایید کردن
اشک کوه-یاقوت-لعل
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
بار سرکه- ترش ابرو
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
ذِله شدن-ذله آمدن
جزغاله-سوخته-زغال شده
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
چَکی-وزن نکرده-یک جا
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
خرابکار-اخلالگر-تروریست
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
آدم-نوکر
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
بالا آوردن-استفراغ کردن
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
پیش بها-بیعانه
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
چل زن-زن کوتاه قد
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
چانه لغ-نگا. چانه شل
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
چلاق شده-نوعی نفرین است
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
دست زدن-لمس کردن
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
چشم زهره-ترس
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
دله دزدی-عمل دله دزد
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
دیر چسب-دیر آشنا
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
تعریفی-قابل توجه-عالی
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
بلا نسبت-دور از جانب شما
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
دلسرد-ناامید-مایوس
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
دو لَتی-در دو لنگه ای
دوا خور-معتاد به الکل
به چشم-اطاعت می شود
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
امن و امان-بدون بیم و هراس
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
رودرواسی-رودربایستی
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
تیز بزی-فورن-بی درنگ
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
دست بده داشتن-بخشنده بودن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
جگر-عزیز-عزیز دلم
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
حرف بی ربط-سخن نامربوط
اسب چوبین(تابوت)
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
البرز-بلندقامت-دلیر
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
ارزانی-بخشیدن-دادن
تیار-درست و آماده
تعریفی-قابل توجه-عالی
خشکه پلو-کته
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
بی در رو-بن بست
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
پیش پیشکی-از پیش
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
جاکش-پا انداز-دلال محبت
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
ریختگی-ریزش
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
از ته دل(از سر صدق و صفا)
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
اشک کوه(یاقوت، لعل)
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
آتش بیباد-ظلم-می
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
احتیاطی(نجس، ناپاک)
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
راست شدن-رو به راه شدن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
فرض کنیم که
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
تک و توک-به ندرت-کمی
آکِله(جذام، زن سلیطه)
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
زانویی-زانو
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
پر گو- پر چانه
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
جسته دوزی-نوعی دوختن
زهکونی-اردنگی-تیپا
آشغالی-سپور
خودخوری-حالت خودخور
دهن دره-خمیازه
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
چانه لغی-راز داری نکردن
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
پیه سوز- پی سوز
تخم جن-حرام زاده
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
دست دادن-پیش آمدن
تو پوزی-تو دهنی
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
پول مول-پول
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
حق البوق-رشوه
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
در چاه افتادن-فریب خوردن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
خودخوری-حالت خودخور
خانم-زن بدکاره-هرزه
رمباندن-خراب کردن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
جن بو داده-نوعی دشنام است
ته گرفتن-سوختن غذا
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
رو انداز-لحاف
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
ارواح شکمت-ارواح بابات
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
در زدن-کوبیدن در خانه
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
چوب بندی-داربست
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
تر و فرز-چست و چابک
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
تخم چشم-مردمک چشم
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
راست شدن-رو به راه شدن
تمام کردن-مردن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
انگشتر پا-چیز بیارزش
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
آینهی زانو-برآمدگی زانو
آمده(شوخی و لطیفه)
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
جبهه-میدان جنگ
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
در دار-دارای سرپوش
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
جفتک زن-لگد زن
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
چل زن-زن کوتاه قد
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
زمین گذاشتن سر-مردن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
چشم دریده-خیره-درآمده
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
جان کلام-اصل مطلب
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
دولابچه-کمد کوچک
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
زهره دان-کیسه ی صفرا
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
دارا-ثروتمند
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
چُل کلید-جام درویشان
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
خودمانی-صمیمی-یکدل
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
به خط کردن-به صف کشیدن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
ذِله شدن-ذله آمدن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
ریزه میزه-ریزه پیزه
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
دک و پوز-دهان و لب و دندان
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
چین و خم-پیچ و تاب
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
دلسوز-غمخوار
دو شاخ-دارای دو شقه
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
زار زدن-سخت گریه کردن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
دهن بسته-حیوان
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چَه چَه-صدای بلبل
درآمد-عایدی
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
تا-توانایی
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
اُق زدن-بالا آوردن
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
چلو-برنج آب کشیده
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
چوروک خوردن-چین برداشتن
بَزک-آرایش-چسان فسان
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
به سر دویدن- با سر رفتن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
چش-چشم
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
چیز خور-مسموم شده
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
پشم علیشاه-درویش بی قدر
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
توان هماوردی با کسی را داشتن
بدلی-تقلبی-جنس بد
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
راه مکه-کهکشان
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
برادر زاده-فرزند برادر
خوش بنیه-سالم و قوی
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
دور از جناب ب-لانسبت