آهو چشم(معشوق، شاهد)
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
جملگی-تمامن-سراسر
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
خندق بلا-شکم
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
تحصیل کرده-درس خوانده
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
آکَل-آقای کربلایی
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
اهل دود(سیگاری)
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
تره بار-میوه ها و سبزی ها
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
زبون-حقیر-توسری خور
دزدیده-دزدکی
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
حاضر و آماده-آماده
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
روان کردن-از بر کردن
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
زار-کوتاه شده ی زایر
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
جگر-عزیز-عزیز دلم
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
تخته زدن-پنبه زدن
چُرت-خواب کوتاه
جا دار-وسیع-فراخ
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
آدم-نوکر
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
چانه لغ-نگا. چانه شل
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
تل انبار-توده-انباشته
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
دو دستی-با هر دو دست
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
خایه دار-با جرات-شجاع
راپرت-گزارش-خبر
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
چای کاری-کشت و زرع چای
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
دو لَتی-در دو لنگه ای
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
چوق-چوب-تومان
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
آمدن-آغاز به کاری کردن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
دو جین-دوازده تا
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
پَخ خوردن-تیزی چیزی
چاچول باز-حقه باز-شیاد
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
اَتَر زدن(فال بد زدن)
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
دلسوز-غمخوار
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
بند آوردن-متوقف کردن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
خط افتادن-خراش افتادن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
حرص و جوش-عصبانیت
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
بسیار دلواپس و نگران بودن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
خارج از حد-بیش از اندازه
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
چو انداختن-شایعه پراکندن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
دست زدن-لمس کردن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
افتادن بچه-سقط شدن جنین
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
بی در رو-بن بست
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
خیر مقدم-خوش آمد
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
پا در رکاب-حاضر و آماده
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
بیسار-فلان
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
پامال شدن-از بین رفتن
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
بابت-مورد-زمینه-موضوع
خودمانی-صمیمی-یکدل
داوطلب-خواستار-نامزد
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
خال به خال-خال خال
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
چپو شدن-غارت شدن
تخم چشم-مردمک چشم
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
اسب چوبین-تابوت
چروکیدن-چین دار شدن
چوروک خوردن-چین برداشتن
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
به چشم-اطاعت می شود
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
آهوی خاور(آفتاب)
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
بَرج-خرج های خارج از خانه
خال مَخال-خال خال
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
درب و داغان شدن
چیز خور-مسموم شده
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
حجله خانه-اتاق شب زفاف
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
راپرتچی-گزارش دهنده
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
زانویی-زانو
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
بی سر و پا-پست-فرومایه
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
دور و بر-اطراف-پیرامون
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
با اشتها-متمایل به غذا
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
دست پاک-درستکار
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
چک و چیل-لب و لوچه
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
خمیره-سرشت-ذات
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
خیط شدن-نگا. خیت شدن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
به پول رساندن-فروختن
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
باریک-دقیق-حساس
زیر گرفتن-زیر کردن
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
بی پرده-رک و صریح-آشکار
از زبان افتادن(لال شدن)
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
بی مخ-بی عقل-شجاع
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
چارقد-روسری زنانه
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
دست و پا-توانایی-عُرضه
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
فرض کنیم که
انگشت کردن-انگشت رساندن
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
بردن از رو- از رو بردن
بامب-توسری
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
خشکه پلو-کته
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
راستکی-واقعی
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
این سفر-این بار
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
روغن داغ-روغن گداخته
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
آخرین تحویل(قیامت)
چُل-آلت مرد
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
حشری-شهوت ران-پر شهوت
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
جا ماندن-فراموش شدن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
حرف-سخن-گفتار-کلام
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
اُق زدن(بالا آوردن)
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
خش-صدای گرفته-خراش
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
پیه سوز- پی سوز
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
رمباندن-خراب کردن
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
اشک خنک-گریهی ساختگی
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
در هم لولیدن-توی هم رفتن
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
چغندر پخته-لبو
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
دندان تیز کردن-طمع کردن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
حشری-شهوت ران-پر شهوت
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
تیر کردن-نشان کردن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
پیش بینی کردن کار یا شخصی
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
ارواح شکمت-ارواح بابات
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
چرک کردن-عفونت کردن زخم
چینی بند-چینی بند زن
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
چشه ؟-او را چه شده ؟
دارا-ثروتمند
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
تلکه بند شدن- تلکه کردن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
افسارگسیخته-سرکش
ختم شدن-پایان گرفتن
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
پرند-حرف بی هوده
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
راست روده شدن-اسهال گرفتن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
دک و دنده-بالا تنه
دست تنها-بی یار-تنها
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
دست نماز-وضو
دوا درمان-مداوا-معالجه
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
پا سوخت-پا بد-بد شانس
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
اکبیری(زشت، بیریخت)
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
بی جا-نامناسب-بی مورد
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
خبر چین-سخن چین-جاسوس
چله ی تابستان-گرمای سخت
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
ریش شدن-ریش ریش شدن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
دو دو کردن-دویدن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
آیینهی اسکندری-آفتاب
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
حظ کردن-لذت بردن
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
تند و تیز- تند تیز
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
آب و خاک(میهن، دیار)
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
تعلیمی-عصای کوچک
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
ذوق زده-بسیار خوش حال
خنگ خدا-نادان و کودن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
کسی را اذیت و آزار کردن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
آب سیر(جانور خوشرفتار)
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
زار زدن-سخت گریه کردن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
چشم گود شدن-لاغر شدن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
تپل-چاق-گوشت آلود
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
دوا خور-معتاد به الکل
دو قلو-دو بچه ی همزاد
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
چندر غاز-پول بسیار کم
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
رده-حرف زشت یا نامربوط
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه