در مجموعه مقالات زنگ کتاب، می خوایم تا هر دو هفته یه بار به چند کتاب در بخشهای جورواجور بپردازیم و اونا رو واسه شبهای بلند زمستون که زمان بسیار مناسبی واسه خروج از نگرانیها و غرق شدن در مطالعه هست، به شما معرفی کنیم.
تلاش میکنیم در هر مطلب کتبی در ژانرهای جور واجور رو انتخاب کنیم و آثاری رو که برمیگزینیم به طور خلاصه معرفی کرده و نوشتهای هم از پدیدآورنده و یا مترجم اثر مربوطه در کنار کتاب داریم. فرهنگ کتابخوانی در کشور ما همیشه رتبه پایینی داشته و وضع گرانی کتاب باعث شده که این فرهنگ رو به افول بره.
با این حال عرضه شدن نسخههای الکترونیکی و قانونی کتابها باعث شده که مردم بیشتری بتونن به محتوای کتابای مورد علاقهشون دسترسی داشته باشن و از آنسو باید خاطرمان باشه که هزینه یه کتاب خوب که شاید ساعتها و روزا در کنار ما باشه و یاد و خاطرهاش تا چندین سال در کنج ذهنمون باشه، در خیلی از مواقع برابر با صرف یه وعده غذایی در خارج از منزله. پس چه بهتر که بعضی وقتا این وعده غذایی روح رو ارج نهیم و تصور نکنیم که بازار اینترنت و شبکههای اجتماعی میتونه واسه مطالعه ما کافی باشه. نمیخواهم صحبتهای شاعرانهای درباره بوی کاغذ و کتاب کنم، بلکه هدف خوانش محتوای فاخریه که به وسیله نویسندگان و مترجمین ایجاد میشه و عین اون در بازار اینترنت، یقینا یافت نمیشه.
۱-خوشبختی در راه س نوشته آلیس مونرو
کتاب دقیقا یه سال قبل اینکه آلیس مونرو جایزه نوبل ادبیات رو از اون خود کنه منتشر شد و یکی از اولین عناوینی بود که پای آثار این نویسنده شهیر کانادایی رو به کشور ما باز کرد.
داستانهای مونرو تا حدی زنونه هستن و قهرمانان قصههیش اقشار مختلفی از زنان رو تشکیل میدن که تو یه روایت ساده اما خواندنی، قصه خود رو نقل میکنن. مونرو نویسندهایه که سوژه داستانهاش رو گزیده انتخاب میکنه و جوری هم پرکار نیس ولی با همین آثار معدود خود تونسته به جایزه نوبل دست پیدا کنه.
کتاب خوشبختی در راه س مجموعهآی چند از داستانهای اونو تشکیل میدن؛ داستانهایی با نامهای « وسعتها » ، « چالههای عمیق » ، « رادیکالهای آزاد » ، « صورت » ، « بعضی زنان » ، « بازی بچه گونه » ، « چوب » و « خوشبختی در راه س »
قهرمانان این قصهها هر کدوم لحن روایت خود رو از داستانشان دارن و دنیایی که هر قصه واسه خواننده ایجاد میکنه، تا مدتها فراموش نشدنیه. مترجم این اثر، «مهری شرفی» هم درست مانند نویسنده فردی گزیدهکار و کمکاره و کتبی که به دست اون ترجمه شده، جملگی از ارزش ادبی خاصی بهره مند هستن و به دست نویسندگانی خلق شدن که خیلی در ایران شهره نبودن ولی حق بزرگی به گردن ادبیات جهان دارن. مهری شرفی درباره این کتاب و مونرو به ما میگوید:
«آلیس مانرو کانادایی از نویسندگان برجسته داستان کوتاه در جهان و برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۳ه.مانرو نویسنده زندگی آدمای معمولی و روابط اونا با یکدیگره،ولی چیزی که داستانهای اونو خاص می سازه توجهش به برشهای کوتاه از زندگی آدمها و احساسات انسانی فارغ از خوب یا بد بودن این احساسات و هم نمایاندن این واقعیته که چیجوری یه اتفاق دریک لحظه می تونه سرنوشت قهرمون داستان رو از این رو به اونو سازه،دلیل این ادعا داستانهای وسعتا و بازی بچه گونه هستن.دیگه ویژگی داستانهای مونرو اون هستش که قهرمانان اون با حوادث سخت زندگی نه فقط از پا در بلکه گاه از بین حوادث قویتر بیرون می آیند، این ویژگی شخصیت پردازی رو در داستانهای وسعتا، داستان و صورت میشه دید.»
کتاب خوشبختی در راه س در ۳۲۸ صفحه و قطع رقعی و به وسیله نشر ققنوس چاپ شده و هر کدوم از داستانهای اون میتونه یکی از شبهای زمستون سال ۹۷ رو واسه کتابدوستان، به شبی به یاد موندنی مبدل سازه.
۲- ارتش شش گله (جلد دوم): نبر دو ساحر نوشته ستاره روشن
با اینکه ژانر فانتزی در بین ایرانیان هواداران زیادی داره و خیلی از مردم در مدیومهای جور واجور، از سینما گرفته تا ادبیات، دنبال کننده آثار تولید شده در این شاخه هستن اما فانتزی سازی در همین مدیومها در کشور ما جایگاه خیلی مناسبی نداره. ما نه در سینمای کشور اثر فانتزی شاخصی داریم و نه در مورد بازیهای ویدئویی هنوز تونستیم به اون قدرت فانتزی دست پیدا کنیم (البته گزینههایی مثل بازی گرشاسپ تونستهان این خلا رو تا اندازه ای پر کنن) اما شرایط در بخش ادبیات ما کمی تا قسمتی فرق داره.
فانتزی نویسی در ایران حالا خوبیش اینه از بقیه پلتفرمهای هنری پیشی گرفته و آثار متفاوت و مختلفی به وسیله نویسندههای نسلهای جور واجور در این مورد به رشته تحریر در اومده. «ستاره روشن» اما فردیه که تصمیم گرفته فانتزی نویسی در کشور رو مشابه آثار جهانی اجرا کنه و یکی از اولین چندگانههای فانتزی بومی رو نوشته که تازگیا جلد دوم اون به بازار اومده. کتاب دوم این مجموعه، از شر معرفی یه به یه کاراکترها ول شده و حالا نویسنده دستش باز بوده تا بهتر و بیشتر به روایتی که در ذهنش بوده بپردازه و دنیای خیالی که خلق کرده رو گسترش بده.
کتاب جنگ دو ساحر به مراتب از اثر اول این سه گانه بهتره و با دنبال کردن روند داستان اول، قصه خود رو بیشتر و بیشتر حماسی میکنه و کمی تا یه تیکه از اون فضای بچه گونه کتاب اول هم پیشی میگیرد و خودشو بیشتر جدی میگیره. به نظر میرسد با در نظر گرفتن استقبال تقریبا خوب کتاب اول، حال ناشر و نویسنده خطر بیشتری کردهان و شخصی سازیهای ستاره روشن بیشتر در خطوط داستان دیده میشه؛ شخصیسازیهایی که همه به بهتر شدن کتاب کمک زیادی داشتهان. نویسنده کتاب درباره این اثرش واسه ما اینجور نوشته:
«همیشه در ذهنم به این موضوع فکر میکردم که به چه دلیل باید شخصیت هاى دنیاى فانتزى افرادى باشن که قدرت هاى فراوانى دارن ؟ مثلا هرى پاتر معروف که جادوگرزاده بود یا پرسى جکسون که پسر پوسایدون بوده و یا خیلی از شخصیت هاى دیگر که دست کم قدرت هاى زیاد و یا پشتکار فراوون دارن و همیشه این مسئله باعث میشد فکر کنم پس آدم هاى دپرس تنها و بدون قدرت و شاید کمى احمق جایى براى نقش اول بودن در داستانهاى فانتزى رو ندارن؟ ایده ارتش شش گله از این جا شکل گرفت یک نوجوون احمق و دپرس بهمراه یک نیمه جادوگر که کار زیادى بلد نیست قراره ناجى زمین باشن و این مسئله باعث شد این داستان رو طورى بنویسم تا واسه هیچ نقطه جغرافیایی نباشه تا هرکسى بتونه خود رو در جایگاه قهرمون داستان تصور کند.
ژانر فانتزى یک ژانر نادیده گرفته شده در ایران حساب میشود تا قبل از کتاب شبدر شش پر هیچ یک از ناشر هاى برتر و یا قدیمی ایران که در کارنامه خود جوایز ادبى داشته و کتب فاخرى رو چاپ کردن حاضر به چاپ فانتزى داخلى نشده بودن و این تصور تو ذهن مخاطب شکل گرفته که فانتزى از دیگر ژانرها جداست و مخاطبینش هم جدا هستن در صورتى که همچین چیزی به کل غلطه و همونطور که انتشارات اکثرا رمان هاى جور واجور با ژانرهاى متفاوت منتشر میکنند، فانتزى هم فارغ از اون نیست .
در ایران به دلیل نبود اطلاعات کافى در این ژانر حساسیت مردم به کپى و اقتباس اونقدر زیاد شده که هر اثر داخلى در ادبیات گمانه زن رو با سوء ظن کپى نگاه میکنند اما در آمریکا رینبو راول خیلی راحت هرى پاتر رو با کتابى به عنوان ادامه بده اقتباس میکند(چه بسا که میگویند خود هرى پاتر هم اقتباس از کتاب گروشام گرینچ نوشته هورویس بوده) و حتى جوایز ادبى هم برنده میشود و ما در ایران به دنبال این هستیم که دم اژدهاى روى جلد کتاب ستاره روشن شبیه دم اژدهاى بازى اسکایریمه یا اژدها اسماگ؟! (که البته نیاز به ذکره اژدها اژدهاست و نمیتوانیم دم خروس برایش بگذاریم ) در کل امیدوارم انتشارات هاى معتبرتر به چاپ کتب فانتزى هم روى بیاورند و انتشارات هاى تخصصى فانتزى ، حساسیت خود رو در انتخاب داستان هاى چاپى خود بیشتر کنند تا ذهنیت مردم درباره این ژانر جذاب ، تغییر کند و بتوانیم به عنوان یک ژانر محبوب از فانتزى ایرانى یاد کنیم.»
کتاب دوم از مجموعه سه گانه ارتش شش گله در ۲۹۰ صفحه در قطع پالتویی و به وسیله نشر روزنه به چاپ رسیده. قیمت کتاب هم برابر ۲۹۵۰۰ تومنه و حجم مناسبی که واسه اون در نظر گرفته شده، میتونه شبهای زمستون رو مانند جادوگری که داستان کتاب رو روایت میکنه، تبدیل به یه قصهگویی دور آتیش کنه.
جلد سوم از این مجموعه هم تابستون سال بعد به بازار کتاب راه خواهد پیدا کرد و پرونده ارتش شش گله در جلد سوم بسته می شه.
۳- انگار خودم نیستم نوشته یاسمن خیلی فرد
یاسمن خلیلی فرد رو بیشتر از دنیای سینما میشناسیم. اون درس خونده همین رشته س و منتقد سینمایی کشورمونه و در چندین روزنامه و مجله قلم میزند. با این حال قدرت قلم خلیلی فرد بالاتر از نقدنویسی بوده و با کمک ذوق ادبی خود، تا حالا دو کتاب داستان هم منتشر کرده. اثر آخر اون یعنی انگار خودم نیستم با بخت و اقبال خوبی از طرف خوانندگان و منتقدان روبرو شده و داستان کتاب هفت راوی داره و پازلهای قصه با کنار هم قرار گرفتن روایتهای هر کدوم از این راویان تکمیل میشه. البته وجود هفت روایت جور واجور باعث نشده که کتاب پیچیده شه و نویسنده با مسلطدستی خود تونسته انسجام داستان رو حفظ کنه و ضمن حفظ ریتم کتاب، قصه سرراستی رو به دل اون وارد کنه.
خلیلی فرد واسه نوشتن کتابهاش وقت زیادی میگذارد و بارها اونا رو ویرایش میکنه و به نظر میرسد که کتاب انگار خودم نیستم، دقیقا با همین وسواس نویسنده تونسته یه اثر شسته رفته از آب در بیاد. از اونجایی که نویسنده در جهان سینما و موسیقی هم دستی داره، این موضوعات هم در کتاب اون متبلور شده و ذهن سینمایی نویسنده در فضاسازی و تصویرسازی کتاب نقش زیادی رو اجرا کرده. خلیلی فرد، خود منتقد سینماست و روی محتوا و محتوانویسی اهمیت خاصی قایله و تونسته محتوای قصه خود رو تا حد زیادی بی اشکال از آب در بیاره.
شخصیتهای داستان قشر متوسط و روشنفکر جامعه امروزیان و به خاطر این از نظر لحن، لحنهایی مثل هم دارن اما تلاش بر اون شده تا به واسطه جنسیت متفاوت راویان، لحنهای اونا عوض شه.
شخصیتهای اصلی «انگار خودم نیستم» درواقع دانشجویان قدیم یه دانشکده هنریان که پس از سالها گرد هم میآیند. یاسمن خلیلی فرد درباره کتاب واسه ما اینجور نوشته:
«خیلی کوچیک بودم که دوست داشتم داستان بنویسم …
واقعا اونقدر کوچیک بودم که حتی سواد نوشتن وسوسهها و خیالات و داستانپردازیهای ذهن بچه گونهام رو روی کاغذ نداشتم. این میل به نوشتن وقتی توان خوندن و نوشتن پیدا کردم در من پررنگتر شد.
کتابهای کوچیکی رو با نقاشیهای خودم درست میکردم. بعد کمکم داستانام رو واسه مجلات کودک و نوجوون مثل «سروش کودکان» فرستادم و چاپ شدن .
در مدرسه همیشه شاگرداول بودم. انگار موظف بودم در هر درسی بیست بگیرم اما علاقه واقعی من همون نوشتن بود و البته عشق به سینما هم به اون اضافه شد .
همهی اینها دست به دست هم دادن که در سال پیشدانشگاهی طی حرکتی انقلابی، از ریاضی به هنر تغییر رشته بدهم و در کنکور هنر شرکت کنم. با رتبهای عالی در رشته سینما قبول شدم. میل به نوشتن، به شکل فیلمنامه و طرح داستان فیلمها بازم خودشو نشون میداد. اولین کتابم «یادت نره که…» درواقع طرح یه فیلمنامه بود. فیلمنامهاش هم نوشته شده بود اما نشد که بشه و عزممو جزم کردم اون طرح رو به داستان بلند تبدیل کنم و اینگونه بود که پا به وادی ادبیات گذاشتم.
همیشه حلاجی آدمها و درونیاتشان از اصلیترین علایقم بوده و تلاش کردم در هر دو کتاب داستانیام به این بخش از شخصیت آدمها نزدیک شوم.
«انگار خودم نیستم» داستان درگیری داخلی و برونی آدمهاست؛ آدمهای مدرن امروزی، آدمهای دور و برما …»
کتاب انگار خودم نیستم در ۴۴۰ صفحه و در قطع رقعی و به وسیله نشر ققنوس به چاپ رسیده؛ یه داستان ایرونی که با فضای واقعگرایانه خود میتونه بیشتر از یه کتاب رمان خارجی با خواننده ایرونی رابطه برقرار کنه.
۴-اسپوتینک دلبند من نوشته هاروکی موراکامی
موراکامی از یدونه و توک نویسندگان ژاپنیه که آثارش فرامرزش شدهان و واسه اون یه معروفیت جهانی رو به ارمغان آوردهان. موراکامی و سبک خاص نویسندگیاش مورد پسند ایرانیان هم قرار گرفته و بازار کتاب کشورمون پر از داستانهای نوشته شده به وسیله اونه. ناشرین مختلفی دست به ترجمه و چاپ کتب موراکامی میزنند و با وجود ممیزیهای بسیاری که بعضی وقتا به بعضی آثار اون وارد میشه (مانند کتاب جنگل نروژی و یا IQ84) مترجمین تلاش میکنن که حال و هوای سورئال داستانهای اونو به درستی به زبون فارسی بر گردونن.
تقریبا از هر مترجمی درباره ترجمه آثار موراکامی سوال کنین، با جواب برابری مواجه میشین. اون به اصطلاح عامیانه بین مترجمین، نویسندهای با نثر سخته که برگردوندن جملاتش به زبون فارسی، هنر و وقت خاصی رو میطلبد. موراکامی به واسطه فضاسازیهای اعجاب برانگیزش در داستانهای خود معروفیت جهانی داره و کاراکترهایی که خلق میکنه، میتونن در تنها چند صفحه یه قصه کوتاه واسه مدتها در یاد و خاطره خواننده باقی بمونن. دنیای کتابهای موراکامی و از اون مهمتر، کاراکترهای حاضر در این دنیا، زاده ذهن خلاق اون هستن و آثار اون در دو دسته رئال و سوٰرئال قرار میگیرد که دسته دوم، معروفیت بیشتری رو واسه اون به ارمغان آورده.
اسپوتنیک دلبند من هم جزو کتابهای سورئال این نویسنده ژاپنی قرار میگیرد و برخلاف بعضی آثار اون که به وسیله چندین نشر ترجمه شده، الان تنها یه ترجمه در بازار از اون هست که کار «سلماز بهگام» است. بهگام در ترجمه آثار موراکامی سابقه تقریبا خوبی داره و تا حالا چندین رمان و داستان کوتاه نوشته شده به وسیله این نویسنده آسیایی رو با کمک نشر ترانه ترجمه کرده. بهگام ساکن مشهده و علاقه خاصی به موراکامی داره و عقیده داره که مترجمین چندین برابر بیشتر از خوانندگان در داستانهای موراکامی غرق شده و خود رو جزیی از جهان پیش روشون میدانند؛ اون واسه ما درباره این کتاب و موراکامی اینجور نوشته:
«اگه بخوایم به استناد معیارهای واقعگرایانه به بررسی این اثر موراکامی بپردازیم به بنبست میرسیم، چون که در دنیای واقعی، نیمهشب گرفتار شدن در بالاترین کابین چرخوفلک شهربازی شهرمون و بدتر از اون، مواجه شدن با همزادمان که در پنجرۀ آپارتمانی آنسوتر در حال ارتکاب فعلیه که از نظر خودمون به طور کاملً نامبارک و مردوده، پدیدهای میکنه که در ظرف عقلمون نمیگنجد.
مثل دیگه نوشتههای موراکامی، اسپوتنیک دلبند من هم روی خطّ صفر میان باورپذیری و باورناپذیری گرفتن هویت میکنه. شاید بشه اینجور تعبیر کرد که این کتاب- که در آخرین سال هزارۀ دوم نوشته شده- درصدد بوده تا خود رو در جرگۀ قصههای پریان مدرن جا بده. در این اثر واقعیت، روح لطیفیه که به کالبد روایت زندگی میبخشه و حرکت روایت به لطف مفصلهای فراواقعیت میسّر میشه، درحالیکه جامۀ خوشدوخت و آراستهای از جنس طعنه هم به تن داره.
صرفنظر از اینکه خواننده و یا خود شخصیتهای اثر قبول کنن که جنبههای فراواقعی روایت به درستیً اتفاق افتادهاند یا فقط برشهایی از تخیلی بیشفعالند، به هیجان آوردن ذهن خواننده- یا شخصیت- در رویارویی با فصل به فصل این تریلر ادبی چیزی مسلمه، چون با اینکه ممکنه در جهان واقعی، خطّ سیری که خواننده دنبال میکنه با عقل جور درنیاید اما در ذهنش به جهانی موازی مبدل میشه که روند واقعیتی منحصر به فرد رو پی میگیره.
گِل وجودی این اثر از جنس خاطره س. شخصیتها از اونایی که دوستشون دارن و موقعیتهایی که تجربه کردهان واسه طرف مقابل حرف می زنن. در مثلث شخصیتها فقط سومیره که کِی و میو، هر دو رو در آن واحد میشناسه. این درحالیه که خود سومیر سوژۀ خاطرهپردازی کِی واسه خواننده س و در جایی که در آخر خواننده فرصت مییابد با میو آشنا شه، اونو بیشتر در حال نقل قول از سومیر پیدا میکنه و فقط از زبون خاطرۀ سومیره که میو از خودش حرف میزنه و تجربههای خودشو بازمیگوید. حتی وقتی میو می خواد قصۀ چرخوفلک رو تعریف کنه، اونجا هم قضیه از پایهً به اون مربوط نمیشه و پای همزادش وسطه.
تاروپود تموم این روایتهای تو در تو که رنگ و بوی خاطره به خود می گیرن و از دهن شخصیتهای داستان واسه طرف مقابل بازگو می شن اونقدر ظریف و استادانه پیچیده شدهان که حتی اگه منطق خواننده اجازۀ پذیرش فعل سفیدشدن موهای میو روی چرخوفلکی در ناکجایی اروپایی و یا نیس شدن سومیر رو در جزیره های یونانی بهش نده، قوۀ تخیلش برندۀ میدون میشه و کار رو به جایی میرسونه که ایشون در همدردی با میو دچار ترس و همذاتپنداری میشه و این همه، خاصیت خاطره س.
ما واقعیتهایی رو که در گذشته پشت سر گذاشتهایم، در زمان حال به شکل خاطره واسه دوستانمان روایت میکنیم و باید قبول کنیم که بیشتر در بعضی ابعاد اون ناخواسته دخل و تصرف میشه چون خاطرهگویی ریشه در نقل لحظاتی داره که نه فقط قبلا سپری شدهاند بلکه به قدر کافی رنگ و لعاب چاشنی خود کردهان تا بر دل و جون شنونده بشینن. در این حالت چیزی که تعریف میشه به کلّی قالبی جدا به خود میگیره و شنونده اونو واقعیتی- هرچند دست دوم- میشناسه که باور داره قبلا واسه یه آدم واقعی اتفاق افتاده. درست مانند خاطراتی که بزرگترها واسه بچهها تعریف میکنن. میشه به ضرس قاطع گفت که چیزی که اونا از گذشته بازگو میکنن مو به مو براساس واقعیتند و حتی اگه اینجور نباشه به عنوان شنوندۀ این خاطرات میشه به اونا خرده گرفت که به چه دلیل حرفشون با عقل جور درنمیآید؟ واسه شنونده هرآنچه از واقعیت دورتر و به خیال نزدیکتره، تخیلش رو بیشتر از قبل واسه گسترش دادن محتوای اون به واقعیتی در زمان حال تحریک میکنه و اینجوری ایشون از یه طرف خود رو قهرمون خاطرهای که داره میشنوه میدونه و از طرف دیگه تلاش داره با برداشتی منطقی از اون به واقعیت تازه خود تولد بخشه و درس جدیدی بگیره.
مقصود اصلی خاطره، روایت تغییری ریشه ای در برههای از زندگی راوی اون هستش و چون محتوای خاطرهگویی راوی به زمان دور برمیگرده، جدا از معتبر بودنش، درس و حکمتی که پشت اون نهفته منظور نظره و نه عقلانی بودن اون. روایتهای تموم دوران- از قصهای مادربرزگها گرفته تا شاهکارهای بیبدیل ادبی- به قصد ارائۀ نمادها و نشونههای جورواجور از کیفیتها و خصایصی بوجود آمدهاند که در طول تاریخ، بشر رو روی الاکلنگ خیر و شر به بازی گرفتهان. عقل و منطق بشر، در چارچوب درک واقعیت از بطن تمثیلهایی که نماد و نشانۀ معنی و معنایی خاصه و قیاس اون با مابهازاهایی که در دور و برش پیدا میکنه، قادر میشه تفکر و جهانبینی دست اول پرورش بده.
در این اثر هم نه فقط آشکارا به این دو واژه- نماد و نشونه- اشاره شده، بلکه عناصر تمثیلی اون، مخاطب رو به برداشتی شخصی از خاطرات راویان سهگانۀ اون تشویق میکنه تا بتونه مفاهیم انسانی رو به شکل واقعیتی که از بیخ و بُن ساخته و پرداختۀ ذهنش و موافق با منطق شخصیاَشه صورت بده و خوانش جدا خود رو از نمادها و نشونههای عرضهشده در جایجای اثر، دستمایهای بذاره واسه پیریزی نگرشی که براساس استنتاج جداگونه ایشون از پیبست خاطرهمحور اثره.»