
هوش هیجانی و اندیشه صاحب نظران مدیریت
مرور ادبیات نظری حاکی از آن است که هیچ یک از صاحبنظران مطرح، چارچوب همسانی را برای شناخت و به کارگیری هوش هیجانی پیشنهاد نکردهاند. در ادامۀ اظهارات صاحبنظران شاخص ،به طور مبسوط به بحث گذارده شده است.
1- هوش هیجانی از دیدگاه می یر ، کاراسو و سالووی
بر طبق مدل توانایی مییر، سالوی و کاراسو (2000) هوش هیجانی از چهار مؤلفه اصل به این شرح تشکیل شده است. اولین مؤلفه هوش هیجانی با ظرفیت ملاحظه و بیان احساسات شکل میگیرد. احساس هیجانی شامل ثبت توجه و معنیسازی پیامهای هیجانی میباشد. به آن صورتی که در حالات صورت، تن صدا یا محصولات هنری فرهنگی بیان گردیدهاند. شخصی که حالتترس را در صورت دیگری میبیند. خیلی بیشتر در مورد هیجان و افکار آن شخص میفهمد تا کسی که این علامت را از دست داده و به آن توجه ننموده است. این مهارتها افراد را قادر میسازند که به درستی پاسخهای عاطفی را در دیگران حدس زنند و رفتارهای از نظر اجتماعی تطابقی را در پاسخ انتخاب کنند. چنین افرادی توسط دیگران به عنوان افرادی پرهیجان و اصیل شناخته میشوند. تنظیم هیجانی نیز یکی از مؤلفههای هوش هیجانی است که حالتهای خلقی را تنظیم میکند و باعث تطابق بیشتر میشوند.
مؤلفه دوم هوش هیجانی تسهیل فعالیتهای شناختی است.هیجانهاترکیبی از سازمانهای مختلف روانی، فیزیولوژیکی، تجربی، شناختی و انگیزشی میباشند. هیجانها از2 طریق میتوانند تفکر را تسهیل کنند.
الف) مجبور کردن فرد به فکر کردن به صورت سازگار با حالات خلقی
ب) دادن اطلاعات درباره حالات خلقی که به موجب آن فرد میداند خوشحال، ناراحت،ترسان یا عصبانی باشد .(کارور، 2004، ص 84 )
مرحله سوم فهم یا شناخت هیجانی شامل نمادهای گسترده و پیچیده هیجانها میشود. اساسیترین قابلیت در این سطح نامگذاری هیجانها با واژهها است به طوری که بتوان بین واژههای عاطفی متفاوت تمایز قایل شد. فهم هیجانی یعنی توانایی درک مفهوم هیجانها، افراد دارای فهم هیجانی پرورش یافته میتوانند بفهمند که چگونه هیجانها در طول زمان تغییر میکنند.برای مثال، فردی که میفهمد پرخاشگری به دیگران آسیب میرساند، انتقام باعث پشیمانی میشود و عدم آن به تشدید خشم منجر میگردد. بهتر از فردی که مهارت فهم این توالیهای هیجانی موقت را ندارد ، قادر است موقعیتهای تعارضی را دستکاری و کنترل کند.
مؤلفه چهارم مدیریت یا تنظیم هیجانی، هیجانپذیری و کنترل هیجانها میباشد شخصی که از توانایی مدیریت یا تنظیم هیجانی پرورشیافته برخوردار باشد میتواند هیجانها را تجربه کند و یا مانع تجربه آنها شود . داشتن تواناییهای پرورش یافته برای درک کردن، یکپارچه کردن، شناخت و مدیریت یا تنظیم هیجانها، لزوماً به این معنی نیست که این تواناییها به طور روزمره استفاده میشوند. بلکه این تواناییها تنها در موقع لزوم به کار برده میشود.( کارور، 2004،ص25)
مدل هوش هیجانی از دیدگاه هیگز و دالویچ
هیگز ودالویچ[1] مدل هوش هیجانی را برای مدیران به هفت مرحله تقسیم کرده کرده است.
1- خودآگاهی: آگاه شدن از احساس خود و قادر به مدیریت آنها
2- فشار هیجانی: توانایی نگهداری عملکردشان به ویژه زمانیکه تحت فشار شدید هستند و یا زمانیکه مورد انتقاد شدید قرار گرفتهاند.
3- انگیزش: بدست آوردن انرژی و انگیزه برای رسیدن به هدفها و چالشهایی که در سازمان وجود دارد.
4- حساسیت بین شخصی: نشان دادن حساسیت و همدردی بادیگران، به ویژه ملاحظه نیازها و احساساتشان و توانایی گوش دادن به آنها
5- نفوذ کردن: توانایی نفوذ و متقاعد کردن دیگران برای پذیرفتن نقطه نظرها و دیدگاهها
6- قوه شهود داشتن، توانایی تصمیمگیری، بکار بردن قوه استدلال و شهود وقتی که با اطلاعات مبهمی روبرو میشوند.
7- آگاهی اجتماعی: سازگار بودن در کارهایشان و نشان دادن درستی و اعتمادی که در فرهنگ سازمانی مورد نظر رایج است (هیگز و دالویچ، 2002).
[1] . Hegz and Dalvej