مفاهیم توانمند سازی
1 min read
مفاهیم توانمند سازی
مادام که توانمند سازی صرفاً واگذاری قدرت از طرف بالا دست یا سهیم کردن پایین دست در قدرت تعریف شود، بهبود عملکرد از طریق آن تحقق نمییابد. هنگامی که توانمند سازی محدود به تبادلات یکسویه از جانب افراد قدرتمند به طرف افراد فاقد قدرت باشد، معنای آن تحریف میشود (صرفاً به معنای تاکید بر آنچه فرد قدرتمندتر به افراد با قدرت کمتر میدهد، است). چنین برداشتی از توانمند سازی، این اشاره ضمنی را به همراه دارد که آنچه داده شده است، میتواند پس گرفته شود. قدرتی که بتوان آن را واگذار کرد و باز پس گرفت، افراد را در موقعیتی قرار میدهد که با اجازه دیگری عمل کنند. این ایده توانمند سازی یقیناً نمیتواند نیاز سازمان را به داشتن اعضایی که فعالانه در جستجوی ایجاد صلاحیت شخصی (بدون اجازه یا حتی اطلاع دیگری) باشند و همچنین یافتن روشهای نوین به ابتکار خودشان جهت کاربرد شایستگیهای جدیدشان برآورده سازد (یاری، 1385: 57 ).
توانمند سازی، فرایند تقسیم مقدار ثابتی از قدرت نیست؛ بلکه فرایندی است که قدرت نسبی هر فرد به واسطه آن افزایش مییابد و قدرت جدیدی برای سازمان ایجاد میشود. توانمند سازی، نفوذ مبتنی بر صلاحیت است که باید ایجاد شود. این قدرت، بسیار فراتر از تصور قدرتی است که تقسیم یا تسهیم میشود؛ قدرتی نشأت گرفته از این اندیشه که قدرت میتواند و باید از راه ارتقای مداوم شایستگی و کاربرد آن ایجاد شود (چمبرلین[1]، 1997: 43).
کارکنان میتوانند صلاحیتشان را به شیوههای نوین به کار بگیرند. همچنین میتوانند صلاحیتهای جدیدی را در جهت مقاصد تازه ایجاد کنند؛ برای مثال کارکنانی که نحوه انجام دادن کار را از همکاران و از راه آموزش متقابل یاد میگیرند، قادرند گروههایی کاری در جهت بهبود عملکرد کلی به شیوههای متفاوت ایجاد کنند: 1-به بحرانهای با سهولت بیشتر پاسخ دهند؛ زیرا بیش از یک نفر در مورد هر شغل مهارت و آگاهی دارند. 2- نیازهای ارباب رجوع را به طور مؤثر برآورده میسازند؛ زیرا هنگامی که فرد اصلی غایب باشد، افراد دیگر میتوانند به درخواست ارباب رجوع پاسخ دهند. 3- حجم کارها تقسیم میشود؛ زیرا افراد میتوانند به انجام دادن کار، هنگامی که حجم آن زیاد شود، کمک کنند. 4- کارکنان دانش و مهارتی را کسب میکنند که میتواند برای بهبود همه وظایف گروه کاری به کار گرفته شود آدلر[2]، 1927 : به نقل از عابسی و ابطحی (مفهوم کامل توانمند سازی هنگامی محقق میشود که آن را عامل پدید آورنده شیوههای تازه برای افراد و گروهها در جهت ایجاد سطوح بالاتر صلاحیت و همچنین ایجاد شیوههای کاملتر نفوذ در نحوه عمل سازمان بدانیم. هنگامی که کارکنان صلاحیت بیشتری ایجاد میکنند و راههای جدیدی برای به کار گیری این صلاحیت مییابند، هیچ فرد و گروهی قدرت کمتری ندارد. قدرت تقسیم نشده، بلکه ایجاد گردیده است. توانمند سازی باید بدین معنا باشد که از هر فردی انتظار میرود برای اعمال نفوذ مبتنی بر صلاحیت خود شیوه تازهای بیابد) بلانچارد[3]، 1378.
توانمند سازی فقط یک فرایند عمل انفرادی نیست، بلکه فرایند کنش متقابل[4] نیز هست. افراد، در حالت عملکرد جمعی میتوانند دانش و مهارت یکدیگر را متقابلاً افزایش دهند. همچنین میتوانند متقابلاً شیوههای جدید به کار گیری صلاحیتشان را کشف کنند. اثر سینرژی که درون تیمهایی که اعضای آنها به صورت روزمره به سهولت و به نحو مطلوب با هم کار میکنند، تصمیماتی را اتخاذ و مشکلاتی را حل مینمایند که در نوع خود فراتر از توانایی فردی هر یک از اعضاست. هنگامی که تیمها سطوح جدیدی از صلاحیت را ایجاد میکنند و کارایی را از طریق این صلاحیت تحت تأثیر قرار میدهند، قدرت هیچ فرد یا گروهی تنزیل نمیکند، بلکه قدرت کلی سازمان افزایش مییابد (بلانچارد، کارلوس و راندولف[5]، 1996: 100).
هنگامی که کارکنان صلاحیت بیشتری به دست میآورند و آن را به کار میگیرند، قدرت مدیران نیز افزایش مییابد. قدرت کارکنان، هنگامی که مدیران آنان را با کفایت تر میشوند و توانایی لازم را برای ایفای نقشهای جدید در یک سازمان توانمند به دست میآورند، افزایش مییابد. توانمند سازی، یک فرایند تعاملی به هم پیوسته است؛ زیرا هر فرد و تیمی که قدرت کسب میکند، صلاحیت به دست میآورد و آن را به کار میگیرد. توانمند سازی فردی و سازمانی، زمانی حاصل میشود که کارمندان بتوانند سطح برتری خودشان را به دست آورند (گیسلر[6]، 2005: 49).
[1]. Chamberlin
[2] . Adler
[3] . Blanchard
[4]-Reacting Process
[5] . Carlos & Randolph
[6] . Geisler