
2-1-19-مدلهای توانمندسازی
برای تحقق بخشیدن به مفهوم توانمندسازی مدلهای گوناگونی ارائه شده است. باید توجه داشت که تلاش برای تبیین توانمندسازی به شیوهای کاملاً عام تلاشی ناموفق است. هر سازمانی اقتضائات خود را دارد، بنا بر این چالش توانمندسازی باید با توجه به نوع وظیفه و خصوصیات فردی انجام گیرد. با این وجود، برخی از ویژگیهای عام در ابعاد توانمندسازی توسط نویسندگان مختلف بیان شده است که به نظر میرسد صاحبنظران در این ویژگیها توافق دارند. اکنون به شرح مختصر تعدادی از این مدلها میپردازیم:
توماس و ولتهوس (1990) روش کلیای را که کانگر و کاننگو در سال 1981 ارائه کرده بودند، بسط و گسترش دادند و پیشنهاد کردند که توانمندسازی بهتر است به منزله ساختاری چند بعدی مورد توجه قرار گیرد (ابطحی و عابسی،1386: 196). این دو پژوهشگر در یک پژوهش ارزشمند چهار بعد از توانمندسازی روانی را در یک مدل مفهومی مشخص کردهاند:
- تأثیر.
- عزم شخصی.
- شایستگی.
- معنا داشتن (فرهنگی و اسکندری،1382).
اسپرتیزر با تمرکز بر رویکرد شناختی به دنبال توسعه یک شبکهی قانونمند سازی در محیط کار بوده. در مدل اسپیرنیزر توانمندسازی نه به عنوان نتیجه گیری یک فرایند، بلکه به عنوان عاملی که از یک سو تحت تأثیر عوامل محیطی و سازمانی فردی قرار دارد. از طرف دیگر میتوان به عنوان عامل موثر بر اثربخشی سازمان عمل کننده نگریسته شود. از این منظور توانمندسازی دارای کارکردی سازمانی است که تحت تأثیر فرهنگ جامعه قابلیت ارتقاء کارایی و اثربخشی سازمانی را دارد. اسپریتزر بر مبنای مدل توماس وولتهوس رابطهای چهار بعد توانمندسازی روان شاختی (احساس معنی دار بودن، احساس شایستگی، احساس خود تعیین، احساس موثر بودن) با توانمندسازی را آزمون نمود و سپس به بررسی رابطهی عوامل سازمانی و اجتماعی بر توانمندسازی شناختی پرداخت. در مدل توانمند سازی اسپریتزر فرض بر این گذاشته شده است که توانمندسازی واسطهای بین ساختار اجتماعی و نتایج رفتاری است. به نظر اسپریتزر توانمندسازی همانند تغییر بنیادی یا رادیکالی ساختار سلسله مراتبی سنتی به ساختار چالش برانگیز اصلی و کلیدی سازمانهای معاصر است و از بعد روا نشناسی فرایندی است متقابل که در آن افراد میتوانند بر زندگی خودشان کنترل داشته باشند و تغییر ساختار اجتماعی در سازمان یک شرط لازم- و نه کافی – برای تغییر رفتار فردی است (ابطحی و عابسی،1386: 201). در واقع اسپریتزر بر مبنای آزمون مدل توماس و ولتهوس در سطح کارکنان میانی یک سازمان تجاری و کارکنان سطح عملیاتی یک سازمان بیمه، عوامل موثر بر توانمندسازی کارکنان و نتایج حاصله از توانمندسازی روانی را این چنین بیان میکند (فرهنگی و اسکندری،1382)
شکل2-3مدل توانمندسازی اسپریتزر
2-1-22-مدل توانمند سازی یاهیا ملهم
طبق پژوهش انجام شده توسط یاهیا ملهم (2004) توانمندسازی کارکنان دارد که در محیط رقابتی بایستی به آن توجه خاص نمود تا سازمانها بتوانند پاسخگوی تغییرات سریع و با کیفیت با لا باشند تا علاوه بر رضایت کارکنان، رضایت مشتریان را فراهم سازد. برا ساس این الگو عوامل موثر بر توانمندسازی کارکنان عبارتند از (به نقل از طالبیان،1387) :
- دانش و مهارت کارکنان: ارتقاء مهارت و دانش کارکنان که رابطه مستقیمی با کارآفرینی و اثربخشی افراد دارد و جایگزینی کارگران دانشی بجای کارگران صنعتی ناشی از تغییر پارادایم در توسعه منابع انسانی است و توسعه دانش و مهارت کارکنان برگ برنده سازمانهای دانشی است.
- اعتماد: رهبران نیازمند اعتماد و انتشار قدرت و پذیرش ایدههای جدیدی میباشند. جریان اطلاعات و دانش تأثیر مثبت بر این بعد و بر پاسخ گوئی و مسئولیت پذیری کارکنان دارد.
- ارتباطات ارتباطات دو جانبه وسیلهای است که دانش کارکنان را در مجاری ارتباطی سازمان برای خدمت بهتر به مشتریان گسترش خواهد داد. توزیع اطلاعات برای کارکنان به منظور عملکرد بالای سازمان حیاتی است. کانالهای ارتباطی و اطلاعاتی در سازمانها موجب ارتقاء دانش و اعتماد سازمانی نیز میگردد.
- انگیزه: توجه به نیازها و انگیزههای پرسنلی و پرداخت پاداش بر اساس عملکرد در این مدل مدنظر میباشد و پاداشهای معنوی (غیر مادی) نسبت به پاداشهای مادی از اهمیت بیشتر برخوردارند.
دانش و اعتماد مهمترین عوامل موثر بر توانمندسازی کارکنان هستند که در این رابطه، ارتباطات و اطلاعات جامع و کامل بر ایجاد توانمندسازی موثر میباشند و رابطه مستقیم و مناسب بین دانش و مهارت کارکنان، آزادی عمل در کارها را به وجود میآورد.
[1] – Conger and Kanungo
[2] – Personal self-efficacy
[3] – Psychological Empowerment
[4] – Meaning
[5] – Competence
[6] – Choice
[7] – Impact
[8] – Spreitzer
[9] – Whetten and Cameron
[10] – Mishra
[11] – Trust
[12] – Social Cognetive Theory
[13] – Albert Bandura
[14] – Personal Mastery
[15] – Effort – Performance Expectancy
[16] – Efficacy Expectations
[17] -Self – Starter
[18]– Proactive
[19] – Locus of Control
[20] – Self- Alienation
[21] – Job Satisfaction
[22] – Work Performance
[23] – Job Involvement
[24] – Job Strain
[25]– Personal Consequence
[26] -Learned helplessness
[27] – Developing management skills
[28] -Active Control
[29] -Passive Control
[30] -Self – Control
[31] – Appelbeum & Hager
[32] – Brief & Nord
[33] – Hackman & Oldham
[34] -Personal significance
[35]-Self-worth
[36]-Kanter
[37] -Bramucci
[38] -Neilson
[39] -Deci & Ryan
[40] -Voget & Murrell