
عوامل موثر بر رشد خودپنداره
چند عامل بر افزایش خودپندارۀ دانشآموزان در مدرسه پیشنهاد شدهاست:
1-عامل اصلی ایجاد محیطی حمایتگرو محبتآمیز با مرزهای مشخص است، محیطی که نه تنها در مدرسه بلکه در خانه نیز برای بهبود خودپندار، مفید است (کوپر اسمیت، فلدمن، 1976).
2-عامل دیگر مسئولیت دادن به دانشآموزان است که به افزایش توازن شخصی که عزتنفس را بالا میبرد کمک میکند. باید به دانشآموزان فرصت انتخاب دادهشود و این امکان برای آنها فراهم آید که فعالانه در دروس شرکت کنند. باید به دانشآموزان خردسال مسئولیت کارهای کوچک دادهشود مثل تمیز نگه داشتن کلاس، پاک کردن تابلو و غیره. در حالی که دانشآموزان بزرگتر باید به صورت فعال در وضع مقررات کلامی مشارکت دادهشوند. معلم باید حامی دانشآموز بوده و شرایطی به وجود بیاورد که در آن به مشارکت دانش آموزان بها دادهشود. (پورکی،1378به نقل از نادری 1392).
3-فعالیت پیشنهادی دیگر گفتگوی مثبت با خود است فرض بر این است که واداشتن کودکان به گفتگوی درونی با خود و گفتن چیزهایی به خود مثل امروز من قصد دارم در درسهایم خوب کار کنم، عزتنفس را بهبود میبخشید.
این فعالیت بر پایه این نظریه روانشناختی قرار دارد که آنچه به صورت درونی برای خود تکرار میکنیم میتواند به حالتهای روانی و باورهای ما اثر بگذارد (مسگری برزی، 1388).
4-و بالاخره اینکه دانشآموزان به خوبی میتوانند از طریق تعامل کلامی دربارهی توان و شایستگی خود قضاوت کنند. پس مؤثرترین کاری که در زمینۀ خودپنداره دانشآموزان میتوان انجام داد مطمئن شدن از این موضوع است که دانشآموزان فرصتی برای تجربه موفقیت داشتهباشند (کووپنتکتون و بیری[1] ، 1976 ، نان و پاریش[2] ، 1992 به نقل از عسگری برزی 1388).
2-3-6اهمیت خودپنداره
در واقع یک دانشآموز هنگام ترک مدرسه باید دارای اعتماد به خود، خوشبینی، عزت نفس بالا و تعهد به رشد و تعالی فردی در زندگی خود در حیطههای خانوادگی، اجتماعی و شغلی باشد. میتوان گفت عنصر اصلی ارتقاء خودپنداره بر این فرضیه استوار است که خودپندارۀ بالا با احساس ارزش خود و پذیرش خود همراه است.
محققانی مانند مزلو (1954) و کوپر اسمیت (1967)، شکلگیری خودپندارۀ مثبت را برای شخصیت و سازگاری اجتماعی امری ضروری دانستهاند (تریسی[3]، 2002). گراس[4](1993) نیز بیان داشتهاست که اگر کودکی از نظر عقلانی نابغه است، سطح عملکرد بالایی ندارد، ممکن است یکی از دلایل این امر عدم حمایت تواناییهای شناختی وی به وسیله سطح مناسب خودپنداره یا ارزشی خود است. (چیسور[5]، 2004). کارل راجرز[6] (1951) به قدرت خودپنداره و نقش مهم آن در نگهداری شخصیت و یگانگی آن پی برد و معتقد است افراد بر اساس تصوری که از خود دارند رفتار میکنند در واقع سازگاری اجتماعی انسان نیز بازتابی از خودپندارۀ وی تلقی میشود. (سلیمی، 1386). خودپندارۀ مثبت نه تنها به خودی خود یک عامل ارزشمند محسوب میشود بلکه عوامل روانشناختی و رفتاری دیگر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. به نظر میرسد که چگونگی نگرش فرد نسبت به خود و تواناییهای خویشتن در عرصههای مختلف تحصیلی، شغلی، خانوادگی، اجتماعی و رفتاری نمود مییابد و میزان رضایتمندی از زندگی و سلامت جسمانی و روانی انسان را تغییر میدهد (مجازی دلفارد، 1386).
خودپنداره چهارچوب و منبع اصلی فرد است که همه چیز از طریق آن قابل مشاهده است، خود پنداره چهار چوبی ایجاد میکند که بر چگونگی پردازش اطلاعات در مورد اجتماع و خود (یعنی انگیزه ها، حالات هیجانی، خود ارزیابیها و تواناییها) تأثیر میگذارد (بیرن، 1984). خودپنداره نقش بسیار مهمی بر روی ادراک فرد از رفتارهایش، احساساتش و پاسخ دادنهایش به محیط دارد، افراد تلاش میکنند در مسیرهای هماهنگ با خودپندارهشان رفتار کنند. (پورکی، 1378به نقل از نادری 1392).
2-3-7 اجزا و عناصر خودپنداره
به اعتقاد روزنبرگ[7]، کاپلان[8] (1985) یک خودپندارۀ خوب شامل اجزا و عناصر گوناگونی است که عبارتند از :
1-عزتنفس : از عزت نفس به عنوان یک نیروی انگیزشی قوی نام برده میشود، این نیروی انگیزشی براساس یک نیاز انسانی به احساس ارزشمند بودن و داشتن خود ارزیابی مثبت قرار دارد و این به معنای داشتن احساس برتری و مافوق دیگران بودن[9]، احساس کامل بودن[10]، احساس خود بسندگی و شایستگی کردن[11] نیست بلکه به معنای یک نوع پذیرش خود[12] یا دوست داشتن خود[13] است. (آوانز[14] و همکاران، 1992 به نقل از نصیری، 1377).
2-اهمیت داشتن : یکی دیگر از اجزای تشکیل دهندۀ خودپنداره است که زیاد مورد توجه و تحقیق قرار نگرفته است، منظور از اهمیت داشتن احساس فرد راجع به میزان پذیرش توسط دیگران و به حساب آوردنش میشود. نوجوانانی که فکر میکنند برای دیگران اهمیتی ندارند و مهم نیستند به شدت افسرده، ناشاد و غمناکاند و حالت عاطفی ناخوشایندی از خود نشان میدهند. (همان)
3- هسته کنترل[15]: سومین بعد تشکیل دهندۀ خودپنداره است و منظور از آن انتظاراتی است که فرد از کنترل کنندههای دورنی و بیرونی دارد که باندورا[16] (1977) به این حالت خودبسندگی[17] و دکارم[18] (1968) به آن علتیابی شخصی[19] میگویند.
علیرغم تفاوتهای موجود در دیدگاههای صاحب نظران و اهل فن در مورد هستۀ کنترل، تعریفی که از آن به عمل آمدهاست این است که فرد تا چه اندازه علت بروز رفتارهایش را به عنوان داخلی یا خارجی نسبت میدهد. به اعتقاد روزنبرگ (1985) هستۀ کنترل در طول دورۀ نوجوانی ثابت میماند و با متغییرهایی چون اضطراب[20]، غیر منطقی بودن[21]، و تکانشی بودن[22]، از خود بیگانگی[23]، افسردگی و عزتنفس پایین ارتباط دارد.
4-آسیب پذیری[24]: خودپنداره هم چنین شامل میزان حساسیت فرد به انتقادات و تعبیر و تفسیرهای منفی دیگران نسبت به خودش نیز است. حساسیت بیش از حد[25]، زودرنجی[26] و خصوصیاتی از این قبیل از مشخصههای کودکان و نوجوانان آسیبپذیر است، وقتی این قبیل افراد عزتنفسشان مورد تهدید واقع میگردد بسیار حساس و زودرنج میگردند رفتارهای منفی دیگری چون عدم توانایی در کنترل خود، برخوردهای نامناسب، پرخاشگری، قضاوت نادرست و ناعادلانه در آن دیده میشود که در نهایت به شرمساری و احساس گناه در آن منتهی میگردد.
طبق مدارک تحقیقاتی موجود بین حساسیت و آسیب پذیری با عزتنفس رابطۀ منفی وجود دارد اما با اضطراب و افسردگی رابطه مثبت دارد.
[1]. Kovintekton & byri
[2]. Nan & Parish
[3]. Tracey
[4]. Grass
[5]. Chessor
[6]. Carlrogers
[7]. Rosenberg
[8] Kaplan
[9]. Feeling of supdiority
[10]. Feeling of perfection
[11].Feel competence
[12].Self acceptance
[13]. Apersonal linking for oneself
[14]. Arans
[15]. Locus of control
[16]. Bandera
[17]. Self – efficacy
[18]. Dekarm
[19]. Personl causality
[20]. Anxiety
[21]. Irritability
[22]. Impulsivity
[23]. Alientation
[24]. Vulnerability
[25]. Hypersensitivity
[26] .touchiness