
عدالت حقمدار و عدالت حقگرا
عدالت اجتماعی در آموزه حقمدار، بر مبنای حقیقت تعریف میشود؛ حقیقتی که مبتنی بر نظام آفرینش بوده، حقوق و تکالیف انسانها را بر مبنای شان برابر آنها از حیث نحوه خلقت توجیه مینماید. این آموزه، بر مفهومی دلالت دارد که حقوق فردی و روابط عناصر اجتماعی را بر مبنای نگرشی فرامکانی به حقوق انسانی افراد، ملاحظه مینماید. بنابراین زیربنای اصلی تعریف عدالت در آموزه حقمدار، پذیرش توحید و حقوق و احترام برابر انسانها، به منزله مخلوقات خداوند متعال است (پورعزت، 1382؛ 44).
2-1-4- نقش عدالت اجتماعی در توسعه پایدار جوامع انسانی
توسعه، متضمن تلاش جامعه برای نیل به اهداف ارزشی خود بوده، پایداری آن در گرو تامین رفاه، امنیت و آگاهی برای همه اعضای جامعه است. در واقع، توسعه پایدار مستلزم تغییر شکل و اصلاح عوامل و عناصر متعدد و متنوعی است که برای حیات سالم اجتماعی ضرورت دارند. در میان این عوامل، نیروی انسانی از مهمترین و تعیین کنندهترین شئون برخوردار است، زیرا هم با ارزشهای خویش مقصد فراگرد رشد و توسعه را معین میکند و هم با ظرفیتهای بالقوه و بالفعل خویش، جوهره حرکت توسعه را تأمین ساخته، سبکها و روشهای نیل به مقصد را مشخص مینماید. بنابراین، توسعه پایدار، توسعهای است که به تلاش مستمر برای بازشناسی استعدادها و قابلیتهای انسانی موجود در جامعه همت گمارد و همواره هدایت این استعدادها به طرق بهینه رشد را مقصود خود قرار دهد، و البته این تلاش باید در کلیه زمینههای اصلی حیات در جامعه نوین، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ، انعکاس یابد (چارتون[1]، 2000).
توسعه با تاکید بر ضرورت تغییر سازههای متعددی از جنبههای متنوع زندگی اجتماعی، مستلزم طراحی فراگردی چند بعدی است که اهداف گوناگونی را تعقیب میکند، اهدافی که با مطرح شدن متغیرها و نیازهای جدید اجتماعی تغییر مییابند و بر مسئولیتهای مدیران توسعه میافزایند. برای مثال، در دوران معاصر، متغیرهایی چون ضرورت حفاظت از محیط زیست را بر معادله تصمیم آنان افزوده است. در واقع هدف از توسعه، ایجاد زندگی پرثمری برای انسانهاست که در عرصه فرهنگ جامعه ارزیابی میشود. از این رو، میتوان توسعه را «فراگرد دستیابی جوامع انسانی به ارزشهای فرهنگی خود» دانست (راسخ، 1380؛ 45).
عدالت از مفاهیمی است که عقل جمعی همه افراد بشر آنرا مستحسن و نیکو میشمرد. عدالت به مشابه مفهومی با سطح انتزاع بسیار بالا، از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشته است تا جایی که مباحثه درباره چیستی عدالت، به مثابه یکی از محوریترین سئوالات فلسفه سیاسی، همچنان استمرار دارد (پورعزت، 1380؛ 46).
کمپبل معتقد است که عدالت یکی از اصطلاحات مبنایی سیاست و اخلاق است که با اهمیتی عالمگیر در همه نظریههای سیاسی و اجتماعی، نقش محوری دارد (پورعزت، 1380؛ 46).
با توجه به تنوع در دیدگاهها، سئوالی که مطرح میشود این است که: علت این میزان تفاوت و تنوع در برداشت از مفهوم عدالت و عدل در چیست؟
در پاسخ میتوان گفت که بخش عمده این تفاوتها، از تفاوت شخصیتها، طرز تلقیها، نگرشها و تجربیات قبلی افراد ناشی میشود. از اینرو میتوان گفت که صحت برداشت افراد از مفهوم عدالت، تحت تأثیر مرتبه علم، خلوص و پیراستگی وجود آنها قرار دارد و در واقع برداشت صحیح از حقیقت مطلق مفهومی عدل، مستلزم مبرا بودن فرد از هرگونه آلایه وجودی در عرصه عمل و اندیشه است (پورعزت، 1380؛ 46و47).
یکی از دشواریهای بحث عدالت، ابهام در تعاریف و معانی آن است. زبان عربی برای برخی واژهها بیش از ده مترادف دارد و واژه عدالت نیز واجد چنین مترادفهایی است. بنابراین برای هر جنبهای از عدالت معانی متعددی وجود دارد که شاید مهمترین آنها قسط، قصد، استقامت، وسط، نصیب، حصه، میزان، انصاف وغیره باشد. کلمه معادل عدالت در فرانسه و انگلیسی justice و در لاتین justitia است (اخوان کاظمی،۱۳۸۲، ۲۷).
فرهنگ لغات آکسفورد عدالت را به عنوان حفظ حقوق با اعمال اختیار و قدرت و دفاع از حقوق با تعیین پاداش یا تنبیه توصیف کرده است. اما آنچه در تعاریف این واژه به مقاصد ما نزدیکتر است مفهوم عدالت به معنای برابری و تساوی، دادگری و انصاف، داوری با راستی و درستی و مفاهیم دیگری از این قبیل است.
[1] . Churton