
(همان:۳۲۶)
۲-۱۰-۲-۲- عقلای مجانین و شیعه
میدانیم که در حیات سیاسی– فرهنگی اسلام همواره دو جریان عمدهی اهل سنت و شیعیان – که هرکدام در درون خود به نحلههای متعدد تقسیم میشدند – با یکدیگر رقابت داشتند. درحالیکه بیشتر اوقات غلبه با اهل سنت بوده، گاه گاه شیعیان نیز کامیابیهایی در این نزاع تاریخی به دست آوردند. به هرحال در تاریخ اسلام؛ به ویژه دوران خلافت امویان و عباسیان، همواره شیعه عمدهترین و مهمترین جریان مخالف و رقیب سیاسی(اپوزوسیون) محسوب میشدند. طبیعی است که در بیشتر دورههای تاریخی – مگر هنگام انتقال قدرت یا دوران فترت خلافت – عرصه برای تبیلغ آشکارا و ترویج آرای مخالفان – به ویژه شیعیان – تنگ بوده. امّا این قاعدهی کلی تنها، یک استثناء داشت: عقلای مجانین. دیوانگان چونان دریچهای برای زندان مخالفان بودند که آزادی و مجالی برای ابراز عقیدهی مخالف در اختیار داشتند. برای دستیابی به این آزادی و رهایی از کیفرهای عرفی و شرعی بود که در بین عقلای مجانین با افرادی مواجه میشویم که آگاهانه و خودخواسته خود را به جنون میزدند(یا به اصطلاح تجانن میکردند) و یا به بهانهی جنون، از قبول مسوولیتها و شغلهای حکومتی سرباز میزدند و در سلک عقلاء المجانین میآمدند.(نیشابوری،۱۳۶۶: ۵۶)
شواهدی نیز در دست است که شیعیان نیز از این امتیاز دیوانگان برای ترویج آرای خود و زیرسؤال بردن مشروعیت طبقهی حاکم بهره می بردند. همچنین عقلای مجانین که بیشتر از طبقات فرودست و محروم جامعه بودند، تحقّق آرزوهای سیاسی – اجتماعی خود را در این مبارزه شیعیان میدیدند. بدین جهت، ارتباطی دوسویه بین بعضی از مجانین و شیعیان پدید آمد. از اینروست که در میان عقلای مجانین، دیوانگان زیادی هستند که اگر نتوان گفت که قطعاً شیعه بودند؛ لااقل بر اساس قراینی میتوان دانست که دلبستگیهایی به عقاید و آرمان شیعه داشتند؛ این در حالی است که در مورد شیعه بودن بعضی از مجانین معروف از جمله بهلول – شاخصترین چهرهی عقلای مجانین – ظاهراً شکی وجود ندارد. عطار نیشابوری نیز که در میان شاعران فارسیزبان، بیشترین توجه را به حکایات مجانین داشته –آنگونه که استاد شفیعی کدکنی در مقدمهی منطقالطیر ذکر میکند – تمایلاتی شیعی داشته.(عطار، ۱۳۸۴: ۶۲) در اینباره مرحوم زرینکوب گفته است «مع هذا درین موارد نیز، مثل سایر موارد مشابه، مدعیان جذبه و جنون و کسانی که در واقع “تجنن” میکردهاند، به این بهانه فرصت اظهار بعضی اقوال را که در حال عادی در جامعهی سختگیر اهل سنت دم زدن از آنها مجاز محسوب نمیشد به دست میآوردهاند؛ چنانکه بعضی از بنی ساسان – طبقهی گدایان حرفهای – هم گاه گاه با اظهار احوال شبیه این شوریدگان و به بهانهی آنکه تحتتأثیر وساوس اهل جنون واقع شدهاند و بدانچه میگویند و میکنند مأخوذ نتوانند بود، در جامعهی اهل سنت اقوالی را که طبقات شیعه به علت محدودیتهای عصر و محیط جرأت اظهار آن را نداشتهاند بر زبان میآوردهاند و چنانکه ثعالبی نقل میکند، بدینوسیله از شیعه پول درمیآوردهاند، در واقع سخن از زبان شیعه میگفتهاند و با دریافت پول عقاید و دعاوی آنها را بدان وسیله نشر و تبلیغ میکردهاند. بعضی از این مجانین نیز به همین سبب از قدیم به تشیّع – که به هرحال یک جریان اجتماعی و مذهبی مخالف با جریان عادی احوال جامعهی سنی بوده است – منسوب میشدهاند؛ هرچند در باب بهلول و عُلیان، قراین نشان میدهد که آنها به احتمال قوی مذهب شیعه داشتهاند (زرین کوب۱،۱۳۸۷: ۴۰)
۲-۱۱- عقلای مجانین و الهیات
آنچه بیش از همه در مطالعهی حکایات مجانین حیرت و شگفتی خواننده را برمیانگیزد، ماجرای رابطهی دیوانگان با الله است. رفتار مجانین با الله دو گونه است: در گونهی اول، مجانین همان مستغرقان دریای توحید و تسلیماند که در شور عشقی غریب غرقهاند و مقتضیات عالم آدمیان را به سویی نهادهاند و حال و قالی شبیه به حال و قال شطح گویان و فانیان در الله دارند و در گونهی دوم، دیوانگان آنچنان با “الله”- این معشوق مقتدر خود- احساس نزدیکی و صمیمیت و یکرنگی میکنند که در گفتگو با او بیتعارف هرچه در دل دارند بر زبان آرند، حتی اگر آن، اعتراضی گستاخانه یا پرسش و کلامی طعنه آمیز باشد.
این ارتباط دوگانهی دیوانگان با خداوند و این دو حالت روحی ظاهراً متناقض که میانِ آنها برای مجانین فاصلهای نیست، دو جلوه از یک تجربهی معنوی و دو محصول از یک فرایند روحی است؛ تجربهی معنویای که آن را “برخورد جهانهای موازی”مینامیم و براساس این مدل، حالات و حکایت دیوانگان الهی را تحلیل خواهیم کرد. اما به هر حال براساس همان تفاوت ظاهری بین این دو حالت مجانین، حکایات آنان در حوزهی الهیات را، در دو بخش: “مجذوبان حق” و “دگراندیشان” بررسی خواهیم کرد؛ اما قبل از آن با جهانهای موازی و برخورد آنها و رابطهی ذهن و زبان دیوانگان آشنا میشویم:
۲-۱۱-۱- مدل “جهانها موازی و بر خورد آنها”
جهانهای موازی چیست؟ هر کدام از ما انسانها به اقتضای زندگی در این عالم، با منطق و قواعد مسلط بر آن آشنا هستیم؛ منطقی که ما را الزام به رفتاری طبیعی و معقول در حیات عرفیمان میکند. ساختمان ذهنی ما بگونه ایست که بطور خودکار با قواعد و قوانین مبتنی بر این منطقِ عمومی خو میگیرد و مطابقِ آن عمل میکند: این قوانین که بگونهی دانشی ناخودآگاه و عام، همهی افراد سالم جوامع انسانی آن را فرا میگیرند، میراث تجربهی بشر از زندگی در این جهان است. در واقع بیشتر آدمیان یعنی انسانهای معمولی و متوسط با این منطق رشد میکنند، انتخاب میکنند، میاندیشند، عمل میکنند، مسوولیتی بعهده میگیرند، دین و دانش و هنر میورزند و از این جهان میروند. اما در میان آدمیان افرادی هستند که به سبب ساختمان ذهنی یا شرایط روحیِ خاص و یا به هر دلیل دیگر، علاوه بر اینکه در تجربهی حیاتِ این جهانی با دیگران شریکاند، گویی در عالمی دیگر، با منطق و اقتضائات خاص خودش نیز زندگی میکنند، و همزمان که با منطق این جهان محسوس در تعاملاند، حیات در عالم دیگر را هم تجربه میکنند. (از این به بعد در این تحقیق برای سهولت، عالم معمول و عمومی را «عالم یا جهان اول» و عالم دیگری که در جانِ شاعران و عارفان جریان دارد «عالم یا جهان دوم» مینامیم.)
از جملهی این افراد که میتوان آنان را “دوزیست” یا “دو جهانی” نامید: شاعران (یا در معنای عام، صاحبان تجربهی هنری) و عارفان (یا در معنای عام، صاحبان تجربهی معنوی یا دینی) هستند؛ که در درونِ ایشان دو جهان به موازات هم جریان دارد و همزمان از دو سرچشمهی ادراک بهرهمندند و دو جهان را تجربه میکنند؛ با این تفاوت که در جانِ شاعران به موازاتِ عالم اول، “عالم خیال” که مخلوق ذهن آنان است، جریان دارد و در جانِ عارفان به موازات عالم اول “عالم اشراق” که مکشوف ذهن آنان است، جاری است.
طبعاً تجربهای که افرادِ دو جهانی در جهان دوم کسب میکنند و آنچه بر ایشان در آن عالم میگذرد، شخصی، فرازبانی و فرا طبیعی است. افراد دوجهانی هرگاه بخواهند، تجربهی خود در عالم دوم را با دیگران- افراد یک جهانی- در میان بگذارند، مجبور به استفاده از “زبان مجازی” که همان ”زبان هنری” هست میشوند؛ زیرا زبانِ یکلایه و مستقیم که مبتنی بر منطق جهان اول و تجربهی عمومی است، بر مدلولها و تجربههای مکرر و مشترک و عمومیِ همین جهان دلالت دارد و در نتیجه توانایی انتقال تجربههای شخصی و غیر مکرری را که برای افراد دو جهانی در جهانِ دوم رخ میدهد، ندارد. بدین سبب معمولاً شاعران و عارفان مجبور میشوند برای شرح ادراکشان در عالم خیال یا اشراق، با استفاده از زبانی عادی، تجربیات غیر عادی و شخصی را بیان کنند.
انواع صور خیال: رمز، استعاره، ایهام، تشبیه و انواع مجازها که در زبان افراد دو جهانی پیدا میشود ناشی از نوعی اضطرار زبانی است. زیرا آنان تنها با استفاده از زبانی دو لایه که متناسب با ذهن و تجربهی دو جهانی آنان است، میتوانند تجربیات خود را آشکار کنند. افراد دوجهانی برای تعبیر ادراکشان در عالم خیال یا اشراق، الفاظ را از معنای معمول خود تهی میکنند و آنان را در معنای “غیر ما وُضِعَ له” بکار میگیرند و بدین ترتیب آگاهانه یا نا آگاهانه به زبان خصلتی هنری میبخشند(البته همواره مناسبت و علاقهای بین معنای حقیقی و مجازی الفاظ رعایت میشود). این نکته در روانشناسی و زبان شناسی حالات و عباراتِ عارفان و شاعران اهمیت بسیار دراد.
۲-۱۱-۲ نگاهی به جریان تصوف از منظر مدل “جهانها موازی”
اگر بخواهیم از منظر مدلِ”جهانهای موازی” به جریان تصوف در جهان اسلام بنگریم، باید گفت که در یک تقسیم بندی کلی، با دو گروه از متصوفه، مواجه هستیم: اصحاب صحو و اصحاب سکر.
اصحاب صحو به صوفیانی گفته میشود که ضمن برخورداری از تجربههای اصیل اشراقی در عالم دوم، تواناییِ حفظِ ادبِ شرعی و عرفی و مقتضیات زندگی در جهان نخست را دارند؛ به دیگر سخن، جمعِ حقیقت و شریعت و همچنین لاهوت و ناسوت میکنند. آنان هشیارانه منطق هر دو عالم را مراعات کرده و با تسلطی عمیق برحالات خود، تعادلی بین آنها پدید میآورند ؛ یعنی با هر دو بُعد وجودی خود معاملهی خاص آن را انجام میدهند، بی آنکه لزوماً از بُعد دیگرِ خود غافل شوند. این صوفیان در هر مقام متناسب با اقتضائات آن مقام و متناسب با حالات خود و مخاطب، سخن میگویند. جهان معنوی اهل صحو، جهانی متکثر و مشکک(سلسله مراتبی) است که ایشان همهی مراتب آنرا معتبر میشمارند، از اینرو برای حفظ آداب همهی مراتب آن میکوشند.
این گروه در اوج ترقی معنوی خود، همان سلطانان شگرفی اند که در عین مستی، ادب را نیز نگاه میدارند و به اصطلاح صوفیه در مقام «جمع الجمع» بودند؛ مولانا در حقشان گفته است:
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |